زخم

ساخت وبلاگ
  . . . . حالا که سرتا پای آن یخچال ٣٢فوتی را مرتب کرده ام شسته ام و هی با دستمال کنج هایش را تمیز کرده ام ، با میوه شور گل گلی ام افتاده ام به جان خیار ها و گوجه فرنگی ها . سردی آب پوستم را قلقلک میدهد و من انگار از تحرک زیاد گرمم شده باشد ،خوشم می آید از سردی اش . روی مچم به اندازه چهار انگشت مردانه کبود شده است. از دور که نگاه کنی صحنه تراژدیکی شاید باشد... زنی با پیشبند گل گلی در آشپزخانه یک خانه صد متری پشت سینک هی میوه ها را می سابد در حالی که روی مچش خوشنت یک مرد خود نمایی میکند ! اما میدانید چیست؟ زندگی یک سکانس نیست یک صحنه یک تصویر نیست که بشود با همان قید زندگی را زد یا نزد !!!! زندگی مجموعه ایی از تصاویر پشت سر هم است تصویری که تویش من داد میزنم او داد میزند من میزنم تخت سینه ش و او با غیض دستم را میگیرد و من اصلا نمی گووویم آیییی ! دعوا بیخ پیدا میکند و از یک جایی به بعد بی سر و ته ول میشود ... او مرا میرساند کلاس نقاشی و من تمام تایم نقاشی را بی خودی میخندم و وانمود میکنم همه چیز روبه راه است ... تصویر بعدی  منم که نشسته ام پای سجاده. آفتاب سر ظهر جمعه افتاده است روی رو فرشی های خانه خواهر شوهرم و هوای خانه شان بخاطر کوچولوی سه سالشان بیش از حد گرم است. من ذکر آخر را می گویم و بعد سریع گره چادر را وا میکنم . عماد از پشت صورتم را میبوسد و بعد همان طور که به زانو نشست زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 177 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1396 ساعت: 5:32

امروز امتحان بیوالکترومغناطیس داشتم

فردا تکنینک پالس و پردازش تصاویر دارم

میدونی خواب میاد؟

میدونی خسته ام؟

میدونی فردا آخرین امتحان یونی ه؟

میدونی فردا میگیرم تخختتتتت میخوابم

اگه بخیر بشه

اگه بگذره

اگه حل شه :)

زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 177 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1396 ساعت: 22:44

حالا میتونم بگم آخیش 

حالا که هر ٢٠ واحد رو با نمره های نسبتا خوب پاس کردم 

خداحافظ یوووونی

یوووووهوووووو

زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 175 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1396 ساعت: 22:44

شب یلدا هم داشتیم . اما یه روز قبل یلدا . تا فرداش بتونیم بریم خونه بابا بزرگ عماد من میز رو با حریر طلایی و کرمی و سفید و شمع و پوشال و گل تزئین کرده بودم روی دیوار هم زدم یلدا مبارک مامان میوه رو برامون تزئین کرده بود و بابا ظرف میلیونی خریده بود  کیک که آدم برفی بود ,خیلی خوشمزه بود . مادرشوهرمم آب مرکبات گیر برند فلان خریده بود برای عماد پلیور یشمی خریده بودم و اون برای من کیف اناری ... شاید تو نگاه اول همه چی شیک و خوب بنظر میرسید و فکر میکردی اوه چه شب یلداری با کیفیتی !!! اما اینطور نبود ! خانواده من با خانواده همسرم اصلا باهم گرم نمیگیرن . تو ظاهر حالشون با هم خوبه و کلی تعارف و بفرمایید و اینا اما در اصل از هم فرار میکنن و ابدا تمایلی ندارن باهم یه جا باشن ! !!! یه وقتهایی فکر میکنم اون شب یلداهایی که بابا بزرگم زنده بود چرا یهو گم شد؟   تولد بابا بزرگ  بود و ما همه تی شرت وست راحتی و لباس زیر میخریدیم  و موقع وا کردن کادوها از عین هم بودنشون میخندیدم . بعد تا سه میشموردیم که بابا بزرگ شمع رو فوت کنه اون هم قبلش انگشتش رو میزد توکیک که ببینه جنس این کیک هندونه ایی چیه و ما همه باهم داد و اعتراض که خرابش نکن .  انار و پشمک و هندونه  سفید بی مزه هم داشتیم تهش هم فال میگرفتیم و می و معشوق و...حافظ رو بهانه گیردادن و تیکه پروندن میکردیم . میدونید اون موقع هنوز عمو محمد  یهو زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 183 تاريخ : جمعه 22 دی 1396 ساعت: 20:21

مدتهاست که شنیدن اسم کوچیکم از زبون هیچ کس من رو به وجد نمیاره. این اسمش بدبختی ، افسردگی یا بیچارگی نیست. شرایط زندگی من تقریبا استیبله و خیاله من تخته از داشتن کسیه که قرار نیست یک روز صبح پاشه و من رو ترک کنه. من با این آدم گاهی به شدت حرفم میشه و حتی وسط سرد ترین لحظه ها به این فکر نمیکنم که چیزی قراره از هم بپاشه. من با همین آدم لحظات گرم و پر از خوشیه زیادی دارم که توی صمیمی ترین لحظه ها به این فکر نمیکنم که شاید اینها دیگه تکرار نشه . ترس ... آره ترس از ،از دست دادن ، باعث میشه ما لحظه ها رو ببلعیم و الا کیفیت فعل همونه که از اول بوده. ترس همیشه تلخ نیست . مدتهاست که ساعت ١١دیگه فرقی با ساعتهای دیگه برام نداره. مدتهاس حرف دال مثل بقیه حروف ،تک رنگه. از شما چه پنهون بعد ساعت یازده دیگه هیچ ساعت دیگه ایی برام مهم نشد. بعد حرف دال ، دیگه هیچ حرف دیگری خاص نشد...اما گفتم که اینا اسمش بدبختی نیست . من فقط خیالم تخته زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 174 تاريخ : جمعه 22 دی 1396 ساعت: 20:21

میشه از کلاس تکنیک پالس متنفر شد وقتی همه مطالبش عین الکترونیک 2 و کنترل خطی و مدار1 ه  . یه دونه مثال هم تو جزوه ش نیس !!!!! اما  نمونه سوالهای پایان ترمش ابدا شبیه هیچ درسی نیست!!!!!! هوش محاسباتی هم میتونه حالتون بد کنه وقتی کلی جزوه  از منطق فازی و شبکه های عصبی داری و تهش معلوم نشد هوش محاسباتی واقعا چیه !!! پردازش تصاویر پزشکی هم میتونه قسمت "پزشکی" ش رو از دست بده چون بیشتر عکسای ناسا رو بررسی کردیم و با نگاه اجمالی تر کلا میشه اسم این درس رو تغییر داد به "پردازش تصاویر در متلب "!!! من واقعا نمیفهمم وقتی کنترل خطی و هوش و پردازش تصاویر پزشکی همشون چند جلسه کار با  متلب دارن چرا به جای سی پلاس پلاس با ما متلب کار نمیکنن؟؟؟؟ بیوالکترو مغناطیس که خدا صفحه حجم داره کلا تئوری مغناطیس ار دبیرستان تا ناکجا اباده که حقیقتا هم به درد نمیخوره !!!!! میکروپروسسورها که اسمش رو به  " تنها میکرو کنترولر " باید تغییر داد  چون فقط با میکرو کنترولر ای تی مگا 16 کار کردیم !!  تازه  کلا این درس تکلیف ادم رو مشخص نمیکنه !!!! میشینی صد ساعت delayیاد میگیری بعد چند درس جلوتر میاد میگه خب وقفه خوبه و دیلی خر است . هرچی رو اینجا میخونی چند درس جلوتر میفهمی زیاد خوب نیس و به درد نمیخوره !!! حس کسی رو دارم که هی پول خرج میکنه جنس تاریخ مصرف گذشته میخره و تازه بعد اینکه خورده میفهمه !!!! خب نت زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 161 تاريخ : جمعه 22 دی 1396 ساعت: 20:21

کلاه گیس مامان رو از تو کمد پیدا کردم و با بدجنسی گفتم بیا حسین تو که موهات رو از ته تراشیدی همین رو بذار بریم مهمونی . گفت آره همه بگن یارو موهاش رو تراشید بشینه خونه درس بخونه بعد کلاه گیس مامانش رو گذاشت رفت مهمونی . گفتم جدا بذار رو سرت ببینیم چطور میشی. شد شبیه دی جی ها . کمی هم ادا "آوا خواهر ها و بعدش هم دی جی ها رو در آورد و کلی خندیدیم. بعدش من گذاشتم رو سرم و چقدر موی کوتاه بهم اومد. گفتم بیا عکس بگیر ازم بفرستم برای عماد بگم موهام رو کوتاه کردم. مامان خندید گفت با اولین پرواز برمیگرده. از تصور قیافه ش خندم گرفت و یهو یه فکری به ذهنم زد .عماد عصر میرسه و میخوام از همون اول کلاه گیس رو بذارم رو سرم و بگم محض تنوع رفتم کوتاه کردم .کلاه گیس رنگ موهای خودمه و چون از موی طبیعی درست شده اصلا معلوم نیست  پ ن: چند سال پیش مامانم سرطان سینه گرفته بود . عمل کردن ،شیمی درمانی شد . موهاش ریخت مژه هاش و ابروهاش هم حتی. کلاه گیس خرید ، همه گفتیم بهت میاد چقدر خوب شدی . بابا اما گفت بذارش اونور اونو همینجوری خوشگلی.دیگه نبینم بذاریش رو سرت. من همینجوری دوست دارم اصلا خودمم موهام رو از ته میزنم . این شد که کلاه گیس تا آخر رفت تو کمد . خدا رو شکر مامانم خوب شد.سرطان ترس نداره :)  زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 193 تاريخ : جمعه 22 دی 1396 ساعت: 20:21

موهام رو جوری جمع کرده بودم زیر کلاه گیس که پف نکنه . عماد زودتر از من رسیده بود خونه و من تمام راه رو با کلاه گیس و روسری تو اسنپ پختم ! عماد در رو واکرد تو نگاه اول گفت عوض شدی  نه؟. یه کم سرم حجیم تر شده بود ! حرفش رو ادامه نداد و بغلم کرد و من تازه فهمیدم واقعا دلم براش تنگ شده بود. از توبغلش اومدم بیرون و گفتم راستی عماد برات یه سورپرایز دارم  چند قدم فاصله گرفتم و روسری م رو وا کردم و گفتم سورپررررررررررراااااااایز !!!!!!!!!  اولش خندید درست مثل کسی که از بهت خندش بگیره . بعد انگار که تازه متوجه شده باشه که چی شده دهنش تا جایی که دهن کسی از حیرت میتونست باز بشه باز شد !! گفتم بهم میاد نه ؟؟ لبخندش ماسید گفت چیکار کردی؟؟؟  با یه حالتی که انگار -خیلی خوب شدم نه ؟ - گفتم : خواستم سورپرایزت کنم .چند ثانیه همون جا زل زد به من . دستهاش هنوز تو جیب شلوارش بودن . یهو گفت تو حق نداشتی اینکار رو بکنی؟ واسه چی اینکار رو کردی؟ چند قدم اومد جلوتر من داشت خندم میگرفت فکر کردم وفا نخند و گند نزن وانمون کن ناراحت شدی دستهاش رو از تو جیبش در اورد و گفت تو باید به من میگفتی . جون کندم تا گفتم: خواستم سورپرایزت کنم .برگشتم تا خندم رو نبینه .  من برگشتم و اون یهو گفت: اون کلاه گیسه ... آرههههه کلاه گیسه. لحنش بین تردید و امید بود اما من دیگه نتونستم جلو خودم رو بگیرم و با صدای بلند خندیدیم و همه زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 164 تاريخ : جمعه 22 دی 1396 ساعت: 20:21

دلم خیلی مسافرت میخواد :( یه مسافرت با کلی خرید مسافرت + خرید = مختصات سفر به ترکیه س . پارسال زمستون بود که رفتیم ترکیه من اون موقع 63 کیلو بودم فک کنم ! الان 65 ! فقط یه کیلو کم کردم  البته با پیتزاهایی که این روزها خوردم انتظار بیشتری نیس :)))))))))) عکس مربوط به کلیسای انتونی مقدس تو خیابون استقلال  استامبول ایشون هم که بنده هستم :) پ ن : کلاه گیس 2 تو پست قبل :) زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 176 تاريخ : جمعه 22 دی 1396 ساعت: 20:21

چند وقتیه سعی میکنم از اتفاقات خوب بنویسم . از حال خوب .  میخوام زوم نکنم رو حال بد و لحظه های کسل و ... میخوام وقتی میخونین منو ببیشتر شریک شادی هام باشین تا غصه هام .... اما مرسی از همه تون مرسی از مرضیه جون مرسی از گندمزار مرسی از عاطفه جون مرسی از همه شما که یا وب ندارین یا نخواستین برام وبتون رو بذارین ...مرسی که من رو میخونین و با پیام های خوبتون دلم رو گرم میکنین مرسی بهم محبت دارین و بهم انرژی میدین . مرسی از نفس صبح که سالهاست من رو همراهی میکنه . مرسی از دیوانه منحصر به فرد که بیشتر از دوست مجازی شد برام . مرسی از ام اسی خوشبخت  که همیشه حال خوب داشته برامون از معمار جان و کوالای پیر و فیش نگار و شیوای دوست داشتنی  و شهرزاد مهربون  و مه سو جان خوبم و میم کاف و همه و همه تون ... مرسی که با بودنتون دلگرمی هستین ... پ ن : دوست خوبم اسمت رو نمی نویسم چون نمیدونم از اینکه اسمت رو بنویسم ناراحت میشی یا خوشحال . راه دیگه ایی برای پاسخ به پیام پر مهرت نداشتم مهربونم ممنونم که همرااهم هستی و خوشحالم که وبم رو دوست داری . آرزو دارم زودی حال دلت خووب شه . چقدر خوب که من رو لایق دونستی برام در دل کنی دوست مهربونم :)  راستی من رو هم  تو دعاهای خوبت یاد کن :) زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 150 تاريخ : جمعه 22 دی 1396 ساعت: 20:21

صدای دور و گنگی توی مغزم میپیچید و من رو از اعماق خواب میکشید بیرون . من از لایه های خواب بالا میومدم و صدا واضح تر و مفهوم تر میشد ...صدا , صدای تلفن همراه عماد بود . هنوز زمان زیادی از درک این موضوع نمیگذشت که صدای "  یا خدااااا  " ی عماد من رو کاملا از خواب پروند . نگاه حیرت زده ش به ساعت کافی بود تا یه لحظه برق بگیرتم و بگم واااااااااااای عماااااااد پروازت ساعت چند بود؟؟؟؟  بلیطش برای 7:15 بود و الان ساعت 6:45 گفت چرا ساعت کوک نکرددددددددددی؟؟؟؟؟؟ گفتم وقتی گوشی من رو تخته یعنی زنگ خورده حضرتعالی از پریز درش اوردی دادی به من , من هم قطع کردم خوابیدیم !! چون گوشی پا که نداره از تو پریز دربیاد تورو رد کنه بیاد بغل من بخوابه !!!  زنگ زدم 1اطلاعات پرواز , گفت حتی یک دقیقه هم تاخیر نداره ! میز صبحانه : عماد افسرده کره , عسل میخوره ... من خندم گرفته عماد : وفااا ... من تا حالا از پرواز جا  نمونده بودم من : منم تا حالا کسی که از پرواز جا مونده باشه رو از نزدیک ندیده بودم عماد : خیلی بی نمکی بلاخره ایشون رو با سلام و صلوات و هزار دنگ و فنگ با پرواز ساعت 11:15 راهی تهران کردیم که  به اجرای ساعت 3 برسه ! فک کن شرکت هواپیمایی بووووق همه پروازهای 7 تا 11 رو کنسل کرده بود و پرواز ساعت 12 هم تاخیر داشت . با هزار دنگ وفنگ و آشنا و پارتی  وچی و چی پای هواپیما بلیط خرید تا به مراسم برسه  زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 167 تاريخ : جمعه 22 دی 1396 ساعت: 20:21

صندلی های رنگی کافه با دیوارهایی که روشون نقاشی مدرن شده و شیشه های زنگی که از همه جا آویزونه و اون آهنگی که میخونه ... اینجا جای همیشگی مون نیس اما برای تنوع خوبه . تیرامیسو شکلاتی با شکلات تلخ و شیک نسکافه هیچ کدوم اون طعمی نیس که میخوام ! زهرا میگه لابد سلیقه ت عوض شده . بهش میگم اصلا حالم یه جوریه باید تست بتا بدم . میخنده و میفهمه دارم شوخی میکنم . من از تصمیم جدیدم میگم از شرکت و آموزشگاه و کلاسها ... از گل فروشی و کافه و ... زهرا تنها کسیه که من رو باور میکنه . این رو نه با حرفاش که با چشماش بهم میگه  . یهو وسط حرفام گفت رو منم حساب کن .  گفتم مگه میای تبریز ؟ سرش رو تکون داد . لبخند زد . لبخندش لبخند همیشه نبود . گفتم وااای کار تو تبریز پیدا کردین؟ سرش رو تکون داد و بعد با مکث گفت : من برگشتم .....هنوز نمیتونستم بفهمم منظورش چیه ؟؟ گفت من از مهر تبریزم  و الکی میگفتم میرم تهران و میام !!! گفتم چی؟ گفت قهریم و من دیگه قرار نیس تهران برگردم.... آخخخخخخ من چرا الان باید بفهمم؟؟؟؟  حالم از دیروز بده . تمام شب رو خواب دیدم . خوابهای در هم برهم . باورم نمیشه دوستم جونش رو ورداشته و از اون خونه زده بیرون . حتی لباس و ساک ور نداشته . باهمون تنها لباس تنش . تو اون تهران بی در و پیکر نصف شبی ... تنها ... غریب ... با هق هق گریه رفته ترمینال و ماشین گرفته و اومده تبریز . مرد باشی و نگی زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 144 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1396 ساعت: 19:20

دو راه بیشتر ندارم یکی اینکه تا عصر افسرده و بیحال روزمو به بطالت بگذرونم دوم اینکه پاشم لنگ بعد إز ظهر !!! صبونه بخورم و برم دنبال کارام!


اینم دومین راه!!!!


زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 186 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1396 ساعت: 19:20

قدرت ماندگاری اتفاقات بد تو ذهن من اونقدر بالاتر از اتفاقات خوب شده که کلا وقتی میخوام بنویسم دستم نمیاد به نوشتن خوش گذرونیااا !!!! واقعا میتونه یه فانتزی باشه همسرت 3ساعت بدون اینکه حرفی بزنه دنبالت راه بیوفته و دونه دونه مغازه های چیتان فیتان فروشی رو _که تا به عمرش اصلا از پشت ویترین هم بهشون نگاه نکرده (یعنی انقدر از اون روحیه دوره )- بگرده و هیچی نگه و  تازه تو هم چیزی نپسندی !!!!!  :| و باز هم میتونه سورپرایز باشه که یهو وسط شب گردی بگه پایه ایی بریم یه غذای متفاوت بخوریم؟ و توی خفن ترین رستوران شهر استیک ایتالیایی و مخلفات بخورین و چند صد تومن پیاده شین و تهش بگه می ارزید نه؟ و اینکه توی چله زمستون باهات بیاد شهر بازی و ترن و سفینه و سرسره یو و کشتی سبا سوار شه و تو هی داد بزنی و دستش رو چنگ بزنی و اون گوشش کر شه و دستش زخمی و نهایتا  وقتی به ولع سیری ناپذیری چشمات نگاه میکنه  بپرسه : دقیقا اون صدا از کجای حلقت میاد بیرون ؟ و هیجان انگیزه نصف شهر رو لایی بکشین و صدای ضبط روعین ادمهای خز بلند کنین و باهاش بخونین و داد بزنین و بگه خدا کنه آشنا  نبینتمون که حیثیت (حیسیت؟ هیسیت؟ حیسیط ؟ هیسیط؟ :))))))))))   )   برامون نمیمونه . و اگر ( دعوا کردن سر خوردن بزرگترین قسمت کیک و تو سر و کله هم زدن بابت اینکه کی هندونه رو ببره و اینکه کی اول نمک ریخت تو باقالی ها که باعث شده نپز زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 178 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1396 ساعت: 19:20

گفت حالا که قرص هات تموم شده میتونیم از نو رژیم رو  شروع کنیم و اینبار دیگه باید بتونی وزن کم کنی . باکتری اثناعشر م از حد نرمال بالا تر بود که نمیذاشت وزن کم کنم وبعد یه ماه قرص خوردن دیگه باید درست شده باشه . حالا من به اسفند فکر میکنم به 24 م که سالگرد عقدمونه و قراره بریم آتلیه که من از نو لباس عروسم رو بپوشم و اینبار نه تاج  مثل روز عقد و نه گل مریم مثل اولین سالگرد .... کلاه میذارم رو سرم و دومین سالگرد عروسی مون رو با عکس موندگار میکنیم . بهش میگم تا اسفند به وزن ایده آل میرسم ؟ میگه البته شک نکن . دی ماه خوبیه امسال برام چون از شر دانشگاه خلاص میشم ویه نفس راحت میکشم . هرچند آزمایشگاه هام مونده واسه ترم بعد که مجبور شدم ور ندارم این ترم ولی آزمایشگاه چیزی نیست .... دعا کنین راحت شم . از میکرو و تکنیک میترسم :((( . مخصوصا میکرو .حجمش زیاده و کلا برنامه نویسیه!!! :((( .  تکنیک و هوش رو هم تو یه روز امتحانش رو دارم :((( تبریز چند وقته ابریه . روزهای قبل که آلوده بود الانم ابری . نه برفی نه بارونی .... :( اپ ن : مروز اولین روز رژیممه و وزنم 66 ه . صبونه یه کف دست نون خوردم یه قالب 30گرمی پنیر ومیان وعده هندونه . نهار 1/4 سینه مرغ و عصرونه یه لیوان شیر و دوتا میوه فصل . شام میشه حبوبات خورد مثل عدسی . ولی من چون التهاب داشت معده م نباید چیزای نفاخ بخورم واسه همین یه کف دست زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 167 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1396 ساعت: 19:20

من همینجوری کتاب میخوندم وسعی میکردم به درسهای سنگین روی هم انباشته شده  فکر نکنم . به پروژه که تا اخر دی باید تحویل بدم فکر نکنم . اما دلهره مثل یه خوره ته دلم رو داره میخوره ....





زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 157 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1396 ساعت: 19:20

میدانید قربانتنان  گردم زندگی است دیگر ! یک وقتهایی آدم ثانیه به ثانیه اش را می بازد . یک وقتهایی  آدم کم می آورد ،از خودش سیر میشود . یک وقتهایی هوس میکند ریخت خودش را نبیند . خودش را بگذارد توی چمدان و درش را هم قفل کند و بندازد جایی مثلا زیر تخت !  یا اصلا خودش را بسته بندی کرده و پست کند جزیره زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 168 تاريخ : يکشنبه 27 فروردين 1396 ساعت: 15:53

هنوز چند دقیقه ایی تا نیمه شب مانده  عماد  دراز کشیده است روی مبل و من در فضای نیمه تاریک خانه فکر میکنم به زنگی به روزهای آتی به مسئولیتهایی که یکی پس از دیگری گذاشته میشود روی دوشم و واقعا در این بهبوهه همین چند واحد درسی امانم را بریده است . نعناع دم میکنم برای خودم و عماد مینشینم کنارش عماد هنوز زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 150 تاريخ : يکشنبه 27 فروردين 1396 ساعت: 15:53

یه ماهی میشه که برام مرتب تو هرز نامه کامنتهای انگلیسی  میاد نمیدونم قضیه چیه که همشون هم میگن وای چه سایتی چه نوشته هایی چه گلی چه بلبلی ! یعنی اونا میتونن فارسی بخونن ؟ اصلا از کجا اومدن بعضیا البته توضیح دادن که تو سرچ اتفاقی پیدا کردن اما مگه این اتفاق چقدر ممکنه بیوفته ؟ گاهی 70 تا کامنت دارم :|

اونم همشون انگلیسی ! کسی میدونه چه اتفاقی افتاد؟ آدرسم جایی مارک شده ؟

زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 186 تاريخ : يکشنبه 27 فروردين 1396 ساعت: 15:53

یک چیزی که آدم باید خوب بلد باشد  این است که ناراحتیش را بتواند توی دلش نگه دارد . عصبانیتش را زود نپاشد بیرون خالی نکند خودش را . اصلا نباید از ته نشین شدن اندوهش بترسد. باید بگذارد اندوه خوووب ته نشین شود آن وقت خیلی خوووب و حساب شده عمل کند . مثل أنبار باروت نباید یکهو منفجر شد. انفجار یکهو یی هم زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 176 تاريخ : يکشنبه 27 فروردين 1396 ساعت: 15:53